همه را میریزم وسط.. می گذارم انقدر بیایند.. انقدر خالی شوند.. هر چه آشغال هم تویش هست بیاید بیرون.
ذهنم را می گویم... از سر و کولش فکر بالا می رود.. شلوغ شده.. خالص و ناخالصش قاطی شده.. همه چیز درهم بر هم شده..
می نشینم کنار.. می گذارم ذهنم اعتماد کند به من...
شده است مثل یک طفل سرگردان.. خودش نمی داند چه می خواهد... طفلکی خسته شده.. باید بخوابد..کمکم می کنی ذهنم برود به یک خواب زمستانی؟
به جبران گذشته...برچسب : نویسنده : razmgah بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت: 20:07
از کجا شروع کنیم؟
از ذهن؟
از قلب؟
از زبان؟
از چشم؟
کدامشان اول باشد؟ کدامشان بیشتر گرد و غبار دارند.. لکه شده اند؟
اول و آخر که همه شان باید تطهیر شوند.. نو شوند...
ولی اگر بخواهم اولویت بندی و اهم مهم کنم می گویم
اول ذهن
دوم ذهن
سوم ذهن
به جبران گذشته...برچسب : نویسنده : razmgah بازدید : 48 تاريخ : دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت: 20:07
برچسب : نویسنده : razmgah بازدید : 58 تاريخ : دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت: 20:07